برسامبرسام، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

برسام،ميوه عشق مامان و بابا

3ماهگي برسام

پسر نازم اين روزها خيلي شيطون شدي و حسابي خودتو توي دل همه جا كردي.البته كلا اخلاقت عوض شده و وقتي خونه خودمون نباشيم زياد خوشت نمياد و همش دوست داري بچسبي به مامان يا شير بخوري يا لالا كني اما همين كه ميايم خونه خودمون از اين رو به اونرو ميشي و از خوشحالي جيغ ميكشي اي بلا تو هم مثل مامانت عاشق خونه خودتي يه كار ديگه ام كه از 2 ماهگي بهش فوق العاده علاقه پيدا كردي اينه كه بذارمت توي تختت و عروسكهاي موزيكالت بالاي سرت بچرخن هروقت كوكش تموم ميشه همين كه ميام واست دوباره كوك كنم از ذوق جيغ ميكشي و دست و پا ميزني.فداي پسر باهوش و پر انرژيم بشم من الهي.اميدوارم وقتي بزرگ شدي ورزشكار بشي قند عسلم. ...
5 دی 1392

كوهنورد كوچك

برسامم،ديروز صبح بابايي ميخواست بره كوه و تو واسه نشون دادن اينكه ديگه بزرگ شدي و ميتوني همراهش بري ،شب قبلش كلاهشو گذاشتي سرت و قيافه گرفتي اما حيف كه نميشه بري عسل مامان چون هوا سرده و تو هنوز خييييلي كوچولويي انشا الله زود بزرگ ميشي و با بابات همه جا ميري ماماني. فداي اون زبونت بشم ماماني ...
5 دی 1392

معاينه 3ماهگي

عزيز دل مامان روز 27 آذر ماه با بابايي برديمت واسه معاينه 3ماهگيت پيش آقاي دكتر صديق نژاد آخه 28ام پنجشنبه بود و دكتر نبود.خدا رو شكر همه چي عالي بود و حتي به گفته آقاي دكتر از ايده آل هم بهتر بودي ماشاالله.توي مطب دكتر خيلي پسر خوبي بودي و آروم اينور و اونور بازرسي ميكردي وزنت 7كيلو و 450گرم و دور سرت 41سانت و قدت 61سانت شده عسلكم.اميدوارم هميشه سلامت باشي دردونه مامان ...
3 دی 1392

واكسن 2ماهگي

پسر عزيزم چقدر سخته كه بايد درد و ناراحتي تورو بعد از واكسن ببينم ،متاسفانه اين واكسنهاي لعنتي رو بايد بزني تا خداي نكرده بعدا مريض نشي عشقم.اما من تحمل ديدن اشكاتو ندارم عزيزم.اون روزي كه واسه واكسن برديمت اولش خوب بودي اما از چند ساعت بعدش گريه هاي بدي ميكردي .به طوري كه نميدونستم بايد باهات چي كار كنم.خدا رو شكر اون روز خاله شاداب هم اومد و با هم مواظبت بوديم پاهاي كوچولوتو بستيم تا تكون ندي چون تا تكون ميدادي از درد گريه ميكردي.بهت قطره استامينوفن داديم تا تب نكني.خدا رو شكر تا شب خيلي بهتر شدي و من و عمه جون و خاله جونت كلي باهات بازي كرديم.دوووووووووست دارم     ...
21 آذر 1392

ختنه كردن در 1 ماهگي

پسر عزيزم درست در روزي كه تو يك ماهه شدي برديمت كلينيك سلامت كودك واسه ختنه .من از اون روز هيچ عكسي نگرفتم چون خيلي واست غصه خوردم واصلا حواسم به اين كارا نبود.بميرم برات كه اونقدر ترسيده بودي كه حتي درست شير نميخوردي.الهي قربونت بشم اي كاش همه درداتو به من ميدادي و هيچوقت اذيت نميشدي به هر حال هر چي بود اون شب تموم شد و خدا رو شكر از فرداش تو خيلي بهتر شدي.3روز بعدشم برديمت پيش دكترت واسه معاينه كه خدا رو شكر گفت همه چي خوبه.مباركت باشه گل پسرم.بووووووووووووووووس ...
20 آذر 1392

عيد قربان

اولين عيدت مبارك پسر قشنگم. عزيز مامان، روز عيد قربان بابا جونت واسه سلامتيت گوسفند قرباني كردن و بين همه پخش كردن.دستشون درد نكنه.قول بده كه وقتي بزرگ شدي نوه خوبي واسشون باشي و هميشه بهشون احترام بذاري پسر مهربونم. شبش رفتيم خونه ماماني و تو از پدر جون اولين عيديتو گرفتي متاسفانه عكسي واسه اين قسمت ندارم عسلكم.ببخشيد ...
20 آذر 1392